کارگردان یاسا: حمایت خانوادهام نبود فیلمساز نمیشدم/ آقایان مسئول! استعدادهای شهرستانی را دریابید
به گزارش روزنه هنر، حضور استعدادهای جوان در عرصههای مهم هنری امروز کار سادهای نیست بخصوص اگر شما به عنوان یک استعداد بخواهید در شهر خود که دور از پایتخت است دست به کار بزرگی بزنید و قدم به مسیری بگذارید که در قدم اول وارد شدن به آن هزارتوی عجیب و غریبی است.
با این تفاسیر اما استعدادهای جوان و فرزندان مستعد این سرزمین، همواره با جنگندگی مثال زدنی تلاش میکنند راه خود را پیدا کنند.
آنان بارها زمین میخورند و بلند میشوند و به راهشان ادامه میدهند. یکی از این استعدادهای جوان مانی مهدی پور است.
او از دوران نوجوانی وارد عرصه تئاتر شد و در نهایت پس از طی کردن مسیری پر پیچ و خم، در سکوت خبری نخستین فیلم بلند خود را ساخت که این اثر اخیرا به عنوان یکی از ۹ فیلم برتر به سیزدهمین جشنواره جهانی پیلاگوس راه یافت.
حضور این فیلم در جشنواره اسپانیا در بخش رقابتی بهانهای شد تا با این کارگردان جوان سینما به گپ وگفت بنشینیم و از روزگاری که سپری کرده تا به عرصه فیلمسازی برسد حرف بزنیم.
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی خبرنگار روزنامه هنرمند با این فیلمساز جوان است.
*از چه سالی به عرصه های هنری وارد شدید و چه بخشی را برای آغاز کار انتخاب کردید؟
از سال ۱۳۸۹ فعالیت خودم را در عرصه هنری آغاز کردم و با تئاتر شروع کردم؛ در کرمان در سال ۵ تئاتر روی صحنه میرفت و من نیز وارد این بخش شدم. امروز البته وضعیت کرمان بدتر است.
*معمولا یکی از مشکلات عدم همراهی والدین در ورود به عرصههای هنری است آیا با این مشکل روبرو بودید؟
یکی از معضلات من این بود که مادر و پدرم در اوایل کار خیلی موافق نبودند البته حق داشتند که جوانی ۱۴ ساله میخواهد وارد عرصه هنر شود اما از جایی فهمیدند که من طرز فکر دیگری دارم، مشوق من شدند و تا امروز کنار من بودند و حدود دو سال است که ثمره اعتماد خود را میبینند. در این راه خواهرم هم همیشه مشوقم بود و از کارهایم لذت میبرد.
*در اولین حضور واکنش والدین چگونه بود؟ اصلا برای تماشای کار آمدند؟
در اولین کاری که پوریا قلی پور کارگردانی میکرد حدود ۱۰ دقیقه بازی داشتم و کسی من را نمی شناخت یادم نمیرود پدرم با دسته گل به سالن آمد و گفت کیف کردم و از شوق گریه کرد.
*چرا بازیگری را کنار گذاشتید؟
دو تا سه سال در عرصه بازیگری کار کردم و از جایی فهمیدم به بازیگری علاقه ندارم و تولید یک جهان را بیشتر دوست دارم.
*کارگردانی تئاتر را چگونه آموختی؟
در کرمان کلاس کارگردانی نداشت و در کنار کارگردانانی که با آنان کار میکردم به طور تجربی کار را فرا گرفتم. در لحظه لحظه فعالیتها دقت میکردم و از کارگردانان میآموختم.
*چرا در کرمان نماندی؟
متاسفانه فضای کار در کرمان فراهم نبود به جوان ۱۶ ساله اعتماد نمی کردند و گذشت تا ۱۸ سالگی به عنوان دانشجوی هنر و معماری در بخش کارگردانی به تهران آمدم و با تئاتر “مده آ” کارم را آغاز کردم و این اثر در سالن دیوار چهارم اجرا شد.
در ادامه سمت کار قیام قاصها رفتم که در ادامه نامش به اعتقاد تغییر یافت که اثری جنجالی شد.
خوشبختانه این نمایش خیلی دیده شد و جز اولین آثاری بود که در ژانر وحشت تولید میشد و وحشت به صحته تئاتر آمد.
در ادامه والهالا را کارگردانی کردم و این نمایش را به کرمان بردم.
*بازگشت به کرمان چگونه بود؟
بعد از ۶ سال به این شهر برگشتم و استقبال از این کار در کرمان بسیار قابل توجه بود بعد از والهالا پس از برخی اتفاقات با تئاتر قهر کردم و تصمیم گرفتم این عرصه را ترک کنم.
این قهر تا امروز ادامه دارد و شاید چندی دیگر به این عرصه برگردم.
*ورود به سینما چطور بود؟
من دانشجوی شاهین باباپور بودم و برای همکاری در ساخت یک سریال از من دعوت کرد که آن سریال اتفاق نیفتاد و این اتفاق مسیری شد که به طور تجربی با شاهین باباپور کارگردانی را مشق کنم.
روز اول هرچه آموخته بودم تئوری بود و وقتی پیش شاهین باباپور رفتم رسما به طور عملی کاری بلد نبودم اما مصمم بودم وارد این عرصه شوم. دو هفته بعد از درخواستم برای ساخت فیلم تصور میکردم باباپور مرا جدی نمیگیرد اما او با من تماس گرفت و کار را شروع کردیم.
خیلی برایم عجیب بود که شاهین دارد به من در عرصه کارگردانی کمک میکند. چند صباحی طول کشید تا قصههای مختلف را بررسی کردیم و در نهایت به یک فیلمنامه از دل جامعه رسیدیم.
*کار اول چه اثری بود؟
برای کار اول تاوان را انتخاب کردیم این قصه برگرفته از روایت مادری بود که فرزندش سندروم دان داشت.
همیشه قدردان شاهین باباپور هستم زیرا کارگردانی به طور عملی را از او به طور رایگان گرفتم.
به یاد دارم دکوپاژ زدن را یاد گرفتم و براساس فیلمنامه شاهین از من خواست دکوپاژها را آماده کنم. سر ضبط رسیدیم و شاهین باباپور برگههای دکوپاژی که آماده کرده بودم از من گرفت و پاره کرد و از من خواست سر صحنه دکوپاژ کنم.
*آیا این آسیب نبود؟
واقعیت این است سینمای ایران هالیوود نیست اقتضائات خاص خودش را دارد و باید مطابق با شرایط فیلم بسازیم و باید سر صحنه دکوپاژ بزنیم. این درس بزرگی بود که از شاهین یاد گرفتم و در ادامه این اتفاق خیلی به من کمک کرد.
در فیلم تاوان عوامل حرفهای کنارم قرار گرفتند. هوشنگ غفوری تصویربردار آن اثر بود و امیر غفارمنش و صدیقه کیانفر بازیگر کار شدند.
در ادامه آسمان هفتم، شلیک نهایی و… را ساختم. زمان فیلمبرداری آسمان هفتم به کرمان رفتم و در اتفاقی خاص عاشق شدم و رفتم سه روز کرمان بمانم و دو هفته ماندم و بهترین اتفاق را خدا برایم رقم زد.
*همسرتان با جهان فیلمسازی ارتباطی دارد؟
هنوز به طور رسمی ازدواج نکردیم اما او با جهان فیلمسازی من آشنا شود و نکته جالب آنکه همسرم ارتباطی با عرصه هنر ندارد و از افراد چهره خیلی خوشش نمیآید و این یک پارادوکس عجیب است اما او بشدت فیلم بین است و در همه شرایط سخت زندگی همراه و مشوق من بوده است. همیشه به من کمک کرده و در روزهای دشوار به من تاکید کرده که میتوانم همانطور که مادرم این شخصیت را داشت.
*چه شد که تصمیم گرفتید اولین فیلم بلند خود را بسازید؟
بعد از آسمان هفتم این اطمینان درونم وجود داشت که میتوانم کار دیگری انجام دهم. دو سال در کرونا کار نساختیم و در این دوسال خودم را بروز کردم و مطالعه میکردم.
تصمیم گرفتم نخستین فیلم بلند خودم را بسازم و به فیلمنامه بهناز رسیدیم. به پیش تولید رسیدیم و پای بستن قرارداد بودیم که احساس کردم با پایان بندی بهناز موافق نیستم و احساس میکردم این اثر، فیلم اولم نیست . نزدیک ۱۰۰ فیلمنامه را بررسی کردیم و به یاسا رسیدیم.
*در راه ساخت یاسا چه مشکلاتی داشتید؟
ساخت فیلم اول به هیچ وجه کار سادهای نبود این اثر سرمایه میخواست و سرمایهگذار باید خودم میشدم و من به عنوان یک دانشجو پولی نداشتم و پدر و مادرم حمایت کردند. در نهایت این اثر را ساختم و پیش والدینم سرافراز شدم و امروز این هزینه تولید با ظرفیت بیشتر در حال برگشت است.
*قصه پروانه نمایش چه بود؟
ما پروانه ساخت اثر را گرفتیم و یک پروسه هشت ماهه در پس تولید بودیم و کار را با حساسیت تدوین کردیم. خواستیم برای پروانه نمایش اقدام کنیم اما دیدیم آنقدر پروسه سخت و طاقت فرسا است که در قدم اول از گرفتن پروانه نمایش منصرف شدیم؛ هرچند امروز بار دیگر برای این هفت خوان اقدام کردیم.
اتفاق دیگری که برای یاسا در حال انجام است تلاش برای گرفتن ویزا به منظور نمایش درکشور فرانسه است. برنامهریزی برای این اتفاق مهم ادامه دارد و امیدوارم محقق شود.
*چه افرادی مشوق شما بودند؟
در مسیری که طی کردم افراد مختلفی به من کمک کردند. از کسی که دوستش دارم تا مادر و پدرم و شاهین باباپور اما اصلیترین مشوق من، بیگانه بودن من با واژه نشد بود. این واژه را بارها در بخشهای مختلف زندگی میشنویم اما من سعی کردم این واژه را نشنوم.
یک بچه از دیار کرمان در سن و سال کم به تهران آمد و کار تئاتر کرد و امروز فیلم بلند خود را در ۲۴ سالگی ساخته است. من واژه نشد را نمیفهمم؛ در هر حرفهای این واژه برای من مفهمومی ندارد.
اینکه برای چیزی که میخواهی تلاش کنی و امکان نشدن را حذف کنی مسیر را درست طی کردی. شانس برای کسی است که تلاش میکند. جایی بوده که خسته شده بودم و با خودم گفتم از سینما دور خواهم شد اما مقابله با این حس خودش قدرت دیگری میخواهد.
جمشید آقایی افشار از صمیمیترین دوستان من تا به امروز بوده و وی از افرادی است که در همه کارهای من بوده است. بازیگر اصی شلیک نهایی و دستیار من در خیلی آثار است. ما روزهای عجیبی را با هم طی کردیم و همه آنچه به آن اشاره کردم قصه یک شب نیست. روایت ۱۲ سال کار است.
به یاد دارم شلیک نهایی در ژانر دفاع مقدس ساخته شد و تهیه کننده آن اثر امیر محسن کوه گره بود و تجربه همکاری خوبی با هم داشتیم.
*خاطرهای از روزهای سخت کاری دارید؟
به یاد دارم زمانی بود که من و جمشید تئاتر کار میکردیم و پول خرید ساندویچ نداشتیم. نمیتوانستیم موتورمان را درست کنیم. موتور ترمز نداشت، وقت ترمز با پا ترمز میگرفتیم. خانوادهام وضعیت مالی خوبی داشتند اما میخواستم روی پای خودم باشم.
پدرم میگفت وارد این کار شدی و خودت باید به نقطه درستش برسی.
آرمین مرادی تهیهکننده اثر بود و سرمایه اصلی یاسا را مهران مهدی پور (پدرم) انجام داد و او با من مانند یک غریبه در سرمایهگذاری رفتار میکند و به این کار به چشم یک اتفاق تجاری نگاه میکند.
زمانی که باهم نمایش روی صحنه میبردیم سرمایهگذار سود خودش را برمیداشت و این روند به من خیلی کمک کرد و عادت کردم نگاه مالی در تولید آثار را در نظر بگیرم و مانند خیلی از فیلمسازان و فعالان هنری بد عادت نشوم که اگر سودی هم از اثر بدست نیامد اتفاق خاصی نمیافتد.
امروز مد شده همه در بیان زندگی هنری میگویند در تلخی و سختی بزرگ شدم و…
*در شرایط سختی بزرگ شدی؟ معمولا فیلمسازان از این جمله برای معرفی خود استفاده میکنند…
من در سختی بزرگ نشدم، خانوادهام شرایط مالی خوبی داشتند و متوسط رو به بالا بودند اما در کار سختی وجود دارد.
دیدگاه در طی کردن مسیر مهم است.
به یاد دارم مجوز اجرای تئاتر اعتقاد را گرفته بودیم و با پوریا اصغرزاده دستیار کار پول نداشتیم ناهار بخوریم و یک بیسکویت خریدیم و نصف کردیم اما همان کار سود بسیار خوبی نصیب ما کرد و رقم قابل توجهی به ما رسید.
آن زمان من روزی ۳۰ هزارتومان پول توجیبی از خانواده میگرفتم و این پول را هزینه اجاره سالن تئاتر میدادم و از چهارراه ولیعصر تا منزل پیاده میرفتم. اساسا از این صحبتها نمیکنم اما معتقدم پول نداشته باشی انجام کار هنری بسیار دشوارتر است.
*داشتن سرمایه در تولید اثر چقدر مهم است؟
اگرمانی مهدی پور با سرمایهگذار ارتباط نداشت در این سن به این حجم از کار هنری نمیرسید.
سرمایه را میشود از راههای مختلف بدست آورد البته امروز کار دشوارتری است. پیشتر دانشجو اگر کافه نمیرفت با آن پول میتوانست تئاتر روی صحنه ببرد اما امروز اجاره سالن شبی ۱۰ میلیون تومان است و با زیر ۳۰۰ میلیون تومان نمیتوان تئاتر روی صحنه برد.
امروز با زیر ۳۰۰ میلیون تومان نمیتوانید فیلم کوتاه بسازید و در این شرایط اگر دانشجو هیچ چیزی هم نخورد نمیتواند هزینه تولید یک اثر هنری را تامین کند و این شرایط تاسف بار است.
این نشان از ضعف سیستمهای حمایتی است. با حمایت سالانه سیستمهای حمایتی از چند اثر دردی دوا نمیشود ارگانی را میشناسم که نام بزرگی دارد اما سال گذشته سه اثر را حمایت کرد. امسال دانشکده هنر معماری بیش از هزار متقاضی بازیگری کارگردانی داشته است.
از سال ۱۳۹۶ تا امروز ۶ سال گذشته و در همه این سالها تعداد اندکی از دانشجویان موفق به حضور در عرصه شدند و این افتضاحترین حالت ممکن است.
در این ۶ سال تعداد خروجیها به انگشتهای دو دست نمیرسد و این تاسف بار است.
*کلام آخر
من فرزند شهرستانم؛ در این راه که ساده نیست و سخت است استعدادهای بسیاری در شهرستانها وجود دارد. بچههای مستعد نباید منتظر اتفاق بمانند، باید خودشان دست به اقدام بزنند و منتظر حمایتها نباشند و راه خودشان را پیدا کنند.