حکایت «مرد دمپایی پوش با موتورگازی» و فردین، ناصر و بهروز
اظهارات اخیر فریدون جیرانی درمورد مرحوم فردین و بی تابی وی برای حضور مجدد جلوی دوربین نشان می دهد که بحث ممنوع الکاری بازیگران پیش از انقلاب همچنان داغ است.
روزنه هنر، امید غیاثوند؛ فریدون جیرانی در نشستی به دیدار خود با فردین در سال ۱۳۷۸ در خانه مرحوم ضیاءالدین دری اشاره و تصریح کرده، او را خسته، تکیده و تقریبا نابود شده دریافته است.
جیرانی گفته است: فردین به من گفت پیشنهاد بازی در یک سریال تلویزیونی دارد و من اشتباه کردم به او گفتم که «بازی نکن زیرا خاطراتت از بین میرود». فردین جواب داد «کدام خاطره؟ خاطرات به درد من نمیخورد؛ من الان عاشق صدای دوربین هستم».
ماجرای ممنوع الکاری ستارگان سینمای قبل از انقلاب، به دهه ۶۰ بر می گردد، زمان نخست وزیری میرحسین موسوی.
سینما نیز به تبع تحت ریاست سید محمد خاتمی وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس جمهوری آینده در دولت اصلاحات(!) بود. وزیری که با دو بال خود یعنی سید فخرالدین انوار معاون وقت سازمان سینمایی و سید محمد بهشتی مدیرعامل وقت بنیاد سینمایی فارابی قصد داشت، برای سینما ریل گذاری کند و اتفاقا در اثنای همین ریل گذاری ممنوع الکاری رقم خورد.
اما در کنار این مدیران فرهنگی برای ریل گذاری، یک نیروی میدانی نیز حضور داشت؛ نیروی پرجنب و جوش انقلابی به نام محسن مخملباف.
سعید مطلبی در نوشتاری که برای گرامیداشت ناصر ملک مطیعی در نشریه «پاراگراف» منتشر شد، نوشته است: «به اتفاق ناصر ملک مطیعی در مراسم ختم یکی از همکاران بودیم، ایرج گل افشان تعریف می کرد که مشغول مونتاژ فیلم یک کارگردان تازه وارد و پر جنب و جوش انقلابی هستم که در حوزه هنری ساخته. کارگردان با دمپایی و یک موتور گازی سرکار میاد و وجودش سراپا نفرت از همه کسایی که در گذشته نقشی در سینما داشتند.
– کارگردانه می گه دلش می خواد یه مسلسل روی پشت بوم حوزه هنری کار بذاره تا اگه روزی گذر هر کدوم از اونا به اینجا افتاد، اونا رو به رگبار ببنده.
ناصر خان سر بالا آورد لبخندی زد و خونسرد پرسید: اون وقت پیش از اینکه ما رو بکشه، بهمون می گه گناه ما چی بوده؟»
ممنوع الکاری بازیگران قبل از انقلاب از جمله محمدعلی فردین، ناصر ملک مطیعی و بهروز وثوقی به عنوان پرونده باز در سینمایی برجا مانده.
شاید این موضوع در حوزه مدیران فرهنگی به ورطه «کی بود کی بود من نبودم» افتاده اما محسن مخملباف گریزی از ماجرا ندارد.
انقلابی پر جنب و جوشی که خود قربانی افراط و تفریط خود شد. از «توبه نصوح» تا «باغبان».