نگاهی به «در انتهای شب» با پخش قسمت اول؛ جدایی بهنام از ماهی!
پناهنده در انتخاب بازیگران اصلی «در انتهای شب» موفق عمل کرده و آن را به یکی از نقاط قوت کار تبدیل کرده است.
به گزارش روزنه هنر، در صنعت سریالسازی چند اصل مهم و کلیدی وجود دارد که یکی از آنها شروعی جذاب و تماشایی است؛ خواه در ژانر پلیسی-معمایی و خواه یک ملودرام جامعهمحور. با چنین شروعی است که مخاطب با قصه و شخصیتهایش همراه شده و خود را در قالب قهرمانش قرار میدهد. سریال «در انتهای شب» ساخته آیدا پناهنده که پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ نخستین قسمت آن اختصاصا توسط پلتفرم فیلمنت پخش شده، یکی از همین دسته سریالها است که شروعی فوقالعاده داشته و به شکلی موجز شخصیتهای اصلی خود و مسالهشان را مطرح میکند. بدون برخی حاشیهرویهای مرسوم که در انتهای آن نیز یک نقطه عطف قرار داده شده است.
آیدا پناهنده به شهادت کارنامه کارگردانیاش در سینما، علاقه خاصی به ساخت آثاری قهرمانمحور دارد و قهرمانهای خود را نیز از میان زنان انتخاب میکند کاری که در فیلمهایی همچون «ناهید و اسرافیل» با ظرافتی خاص انجام داده و حال «در انتهای شب» نیز در همین مسیر قرار دارد.
پناهنده و ارسلان امیری که مشترکا فیلمنامه کار را نوشتهاند، ساختار غیرخطی متکی بر فلاشبک و فلاشفوروارد را انتخاب کرده و برشهایی از زندگی زوجی به نام بهنام و ماهی را در رفت و برگشتهای زمانی کوتاه به تصویر میکشد. آن هم از نقطه اوج و جایی که این زوج به بنبست کامل رسیده و در شرف جدایی هستند. نقطه عطفی که شوکی به داستان داده و زندگی قهرمانهایش را تحت الشعاع آن قرار میدهد. حتی تم کار هم عوض شده و فضایی معمایی بر آن حاکم میشود. جایی که بهنام به اشتباه سوار اتوبوسی غیر از اتوبوسهای شهری شده و با یکی از کارمندان مجموعهای امنیتی اشتباه گرفته میشود. گره خوبی که به قصه زده شده و آن را از ملودرامهای مرسوم زن و شوهری با تم جدایی دور میکند. در عین حال کنجکاوی زیادی را در بین مخاطبان خود به وجود میآورد. عنوانی هم که برای این قسمت انتخاب شده (اتوبوس جهانگردی)، طنازانه بوده و ذهن مخاطب را به سمت انیمیشن مورچه و مورچهخوار و جمله مشهور مورچهخوار میاندازد که ارتباط مستقیم با وضعیت عجیب پیش آمده برای بهنام دارد!
معرفی شخصیتها در قسمت نخست یک سریال از اهمیت ویژهای برخوردار است که میتواند مخاطب را درگیر کار کرده و کنجکاوانه به دنبال خود بکشاند؛ کاری که پناهنده و امیری در نخستین سریال خود به خوبی انجام داده و در معرفی قهرمانهای خود نیز مینیمال عمل کردهاند. ماهی زنی جوان از طبقه متوسط که برای خرید آپارتمانی دور از مرکز شهر به آب و آتش زده و از پلن مالیای که برای خانه دار شدنشان ریخته راضی به نظر میرسد. در نقطه مقابل بهنام قرار دارد که نقاش بوده و روحیه هنریاش با ذهن اقتصادی ماهی همخوانی ندارد. از دل همین تضادها جدایی رقم خورده و گسست عاطفیای رخ داده که کاملا باورپذیر به نظر میرسد. برای مثال تنها کافی است به سکانس پرتنش گفتگوی میان این دو پس از آزاد شدن بهنام بابت اشتباه گرفته شدنش توجه کنید. دارا هم به عنوان ضلع سوم مثلث شخصیتهای اصلی به نوعی فرزند زمانه خود است. مجهز به گوشی و تبلت و گیم. حتی شخصیتهای فرعی همچون همکار ماهی در فرهنگسرا و آبدارچی آن نیز به خوبی شکل گرفته و صرفا تیپ نیستند. نکته مهم دیگری که در این سریال کاملا به چشم میآید، مقولهای به نام جغرافیا است که بسیاری از فیلمنامهنویسان و به ویژه فیلمسازان از کنار آن به سادگی عبور میکنند. در اینجا، منطقه پردیس خود به یک شخصیت تبدیل شده و به عنوان عامل پیشبرنده داستان از آن بهره گرفته شده است؛ جایی که با مرکز تهران فاصله زیادی داشته و بهنام در یکی از سکانس های مهم قسمت نخست آن را در نقطه مقابل محله جلفا در قلب پایتخت قرار میدهد. از طرف دیگر، دست روی طبقه متوسط گذاشته و خانواده کوچک بهنام را به آن منتسب میکند.
پناهنده در انتخاب بازیگران اصلی «در انتهای شب» موفق عمل کرده و آن را به یکی از نقاط قوت کار تبدیل کرده است. پارسا پیروزفر برای نقش بهنام وجوه سمپاتیکی داشته و هنگامی که در ماجرایی پیچیده گرفتار میشود، شمایل یک قربانی را به خوبی ایفا میکند. هدی زین العابدین هم درک درستی از شخصیت ماهی به عنوان زنی از طبقه متوسط که نگران آینده خود، همسر و فرزندش است، دارد.
محمد جلیلوند