راما قویدل:«افعی تهران» از سرشت سوگناک و محتوم زندگی میگوید
«افعی تهران» به قولِ میگل دو اونامونو از سرشت سوگناک و محتوم زندگی میگوید؛ از رنجی که برده و هماره میبریم.
به گزارش روزنه هنر، راما قویدل کارگردان سینما و تلویزیون نوشت: رابرت مککی در کتابِ سترگاش «داستان» میگوید: تماشاگر میرود فیلم را ببیند تا از فیلم بدش بیاید! از این حرف نتیجه میگیریم که یک فیلم یا سریال در وهلهی اول باید خود را در چشمِ بیننده از سطحِ کاری که قابلِ دیدن نیست بالا بکشد تا به اثری دیدنی تبدیل شود و سپس خود را به مرحله دوست داشتن و طبقاتِ مختلفاش برساند. من هم مثلِ همهی بینندهها با دیدهی شک و تردید و بنا به دلیلی شخصی، با گاردی بستهتر شروع به دیدنِ سریالِ «افعی تهران» کردم. قسمتِ اول که تمام شد، کمی گیج بودم؛ فضای سریال جذبام کرد. کاشتهای فیلمنامهی سریال را دوست داشتم. به خودم فرصت دادم تا قسمتهای بعد را ببینم. پس از پخشِ یکیدو قسمت، دیدم منتظر چهارشنبهها هستم و قسمتِ جدیدِ سریالِ «افعیِ تهران»!
حال که دوازده قسمت از سریال پخش شده است به صراحت میتوانم نظرم را دربارهی سریال بگویم؛ بهترین سریالِ ایرانیای که در این سالها دیدهام «افعی تهران» است؛ شاید سریالهای خوبِ دیگری هم در این سالها تولید شده باشد، ولی من ندیده باشم. «افعی تهران» از چندین نظر قابلِ اعتنا و توجّه است؛ داستانی پُرکشش و جذاب دارد. بازی بازیگران خوب و دلنشین است؛ کارگردانی سریال پخته، دقیق و بر مبنای زیباییشناسی تصویریِ حساب شدهایست و از همهی اینها مهمتر اینکه فیلمنامهی سریال، زخمهایی از روحِمان را میفشارد که کاتارسیس شاید کوچکترین نتیجهاش باشد. زخمهایی عفونی و چرکین که شاید با فشارِ این داستان سر باز کند و چرک و خوناش بیرون بزند و شاید به مرور التیام یابد. «افعی تهران» به قولِ میگل دو اونامونو از سرشت سوگناک و محتوم زندگی میگوید؛ از رنجی که برده و هماره میبریم. ما را متوجّهِ حفرههایی از وجودمان میکند که زیرِ غبارِ تیرهرنگِ زمان مدفون شده است و به ظاهر از یاد بردهایمِشان امّا آن حفرههای دیروز آتشفشانی فعّال است و بیآنکه بدانیم امروزمان را میروبد و رنگ میزند.
سالهاست به این موضوع فکر میکنم که رابطهی یک انسان با درونِ خودش بسیار مهمتر است از رابطهاش با اطراف و حتا جامعه. ما در هزارتوهای هزارانِ درونِمان آنچنان سرگشته و آواره و ویرانایم که توش و تابِ بیرون بماند! «افعی تهران» از این هزارتوها میگوید. از این سرگردانی و از همین ویرانی و البته از چراییاش. در این مقالِ موجز و مختصر بیشتر از فیلمنامه میگویم که فیلمنامه به خوبی از زبانِ کلمه به تصویر ترجمه شده است؛ شاید اگر عمری باقی بود جزئیتر دربارهاش بنویسم؛ دربارهی تصویرِ خوب و طرّاحیِ درجه یک صحنه، انتخابِ بازیگرانِ قابلِ قبول و کارگردانیِ درست و فروتنانهی سامان مقدم؛ کارگردانی که میکوشد تا میشود و میتواند خود را مخفی کند تا بیننده داستان را دنبال کند و در این راستا از هرگونه خودنمایی و به رخ کشیدنِ توانایی در کارگردانیای که در او سراغ داریم پرهیز میکند. البته اصلاحِ رنگونوری که خیلی درکاش نمیکنم.
امّا پیمان معادی و همکار فیلمنامهنویساش اثری خلق کردهاند که برای من به شدّت حسادتبرانگیز است. اثری متمدّنانه و راهگشا؛ در ستایشِ انسانیّت و انسان بودن. در ستایشِ شرافت و در ستایشِ رنج. رنج بردنی که باید آموختاش. چگونه رنج کشیدن، مسأله این است؛ ورنه که حذفِ رنج یک شوخی زشت و رکیک است. اثری که اینگونه به انسان بنگرد به واقع ستودنی است. شخصیتِ آرمانِ بیانی را به خوبی میفهمم و درک میکنم. تکتک لحظاتاش را، تنهاییاش را و تلخیاش را. در صحنههایی که مشغولِ کارگردانی فیلماش است، غُربتاش را زندگی میکنم. کارگردان بی شک تنهاترین عضوِ یک گروهِ فیلمسازی است و آرمان تجسُّمِ این حقیقتِ بسیار تلخ است. رابطهی آرمان و پسرش محشر است و روندِ پیشرفتِ این رابطه به درستترین شکلِ ممکن جلو میرود و تا امروز که به فقدان میرسد، وارونهی رابطهی آرمان و پدرش یاور است؛ رابطهای که همچنان پس از مرگِ پدر ادامه دارد و رشد میکند و پیش میرود و امیدوارم به نتیجهای زیبا برسد. رابطهی آرمان با همهی شخصیّتهای دیگر داستان درست و دقیق نوشته شده است و همهی شخصیّتهای اصلی، فرعی و حتا فنّی به خوبی خلق شده است و در روندِ داستان تأثیر می گذارند. همهی اینها تنیده شده است در دلِ روایتی جنایی-معمّایی که روان پیش میرود و مفاهیماش را به خوبی منتقل میکند و این از دیدگاهِ من جذّابترین نوعِ فیلموسریالسازی است؛ در رویهی اول داستانی که گلوی مخاطب را محکم میگیرد و رها نمی کند و در لایههای زیرین، انسانیترین معانی را به سوی ناخودآگاهِ مخاطب روانه میکند.
در پایان، پایانِ آرمانِ بیانی هرچه باشد، مطمئن هستم که تا سالها به «افعی تهران» فکر خواهم کرد به قولِ معروف مزهاش زیرِ زبانام خواهد ماند. به عنوانِ کسی که بخشِ عمدهی زندگیِ حرفهایاش به سریالسازی گذشته است، خوشحالام که در تاریخِ سریالسازی ایران، «افعی تهران» ساخته شده است. هر داستانی که خلق میشود، از عدم به وجود پای میگذارد و زیستِ خودش و شخصیّتهایش در جهانی موازی آغاز میشود و تا ابدیت ادامه خواهد داشت.