«آقای نویسنده زنده است»؛ ثبت سند تصویری از زندگی بهرام صادقی/ مشکل آرشیو و بایگانی داریم!
چهل و دومین برنامه «مستندات یکشنبه» که ذِیل سینماتِک خانه هنرمندان ایران به پخش فیلمهای مستند میپردازد، یکشنبه سوم دی ۱۴۰۲، به نمایش فیلم مستند «آقای نویسنده زنده است» به کارگردانی حامد قصری اختصاص داشت که روایتی از زندگی و آثار بهرام صادقی است.
به گزارش روزنه هنر، پس از نمایش این فیلم، نشست نقد و بررسی آن نیز با حضور امید عبدالهی (فیلمساز) و مصطفی حیدری (فیلمساز و پژوهشگر سینما) و حامد قصری(کارگردان) در سالن فریدون ناصری خانه هنرمندان ایران برگزار شد. اجرای این برنامه برعهده سامان بیات بود.
مصطفی حیدری در ابتدای این نشست گفت: علاقمندم که در بخش ابتدایی صحبتهایم درباره ادبیات اصفهان صحبت کنم. به هر حال ما در اصفهان، انجمن ادبی صائب داشتیم که بیشتر به بررسی حوزه شعر کلاسیک و سنتی میپرداخت. ناصر مطیع گرداننده این انجمن بوده است. در مقدمه مجموعه داستانی که زندهیاد کلباسی کار کرده، به تاثیری که از بهرام صادقی گرفته اشاره شده است. کلباسی به این موضوع اشاره میکند که در انجمن صائب تقریبا آدمهای سنداری شرکت میکردند؛ میگوید به عنوان یک داستاننویس جوان به آنجا دعوت شده بودم تا اولین داستان خود را بخوانم. وقتی داستان خود را خواندم، ناصر مطیعی از نویسنده مهم و مطرح ایران، بهرام صادقی دعوت میکند تا روی صحنه بیاید. به طور کلی ویژگی که داستاننویسهای اصفهانی داشتند این بود که اهل نقد مکتوب هم بودند. مثلا در بخشهایی از فیلم امروز هم دیدیم، هوشنگ گلشیری با وجود علاقهای که به بهرام صادقی داشته است، نقد خود را انجام میدهد.
او افزود: بهرام صادقی در بین آدمهای داستاننویس زمان خود، تمایزی دارد. اول اینکه آقای صادقی، انجمن صائب را با همراهی منوچهر بدیعی بزرگ مترجم به هم میریزند. آنها سنت قدیمی را قبول ندارند و میگویند این نوع شعر و داستان خواندن منسوخ شده است. از این مهمتر، با وجود اینکه جُنگ ادبی اصفهان، از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است، اما بهرام صادقی هیچوقت به آن نمیپیوندد و خود را در حصار آن قرار نمیدهد. بنابراین باید گفت که او آدمی بسیار متفاوت بوده است.
این فیلمساز در ادامه بیان کرد: چند کتاب درباره آقای صادقی کار شده است. به عنوان مثال «بهرام صادقی، بازماندههای غریبی و آشنا» یکی از آثار خوبی است که آقای (محمدرضا) اصلانی آن را کار کرده. بخشی از فیلمی که دیدیم نیز از همین کتاب گرفته شده است. کتاب «چشمهایش و ملکوت» اثر جعفر مدرس صادقی نیز، کتاب دیگری بوده که اخیرا بیرون آمده است.
حیدری در ادامه بخشهایی از کتاب «چشمهایش و ملکوت» را خواند و ادامه داد: باید پرسید باتوجه به ساختار فیلمی که دیدیم، دنیای ذهنی که ظاهرا بهرام صادقی از کودکی با آن همراه بوده، چگونه در فیلم ثبت شده است؟ تفاوت کارگردان این اثر با دیگر آثار مشابه در این بوده که الویت اول فیلمساز ثبت بوده است. بنابراین باید به این فیلم از منظر پژوهش نگاه کنیم. این ثبت بسیار ارزشمند است و میتواند مقدمهای برای ساخت آثار دیگری از آقای صادقی باشد. زیرا آقای صادقی به قدری بزرگ و در ادبیات ما تاثیرگذار بوده است که همچنان آثارش خوانش شده و میتواند تاثیرگذار باشد.
امید عبدالهی در ادامه این برنامه گفت: خودم را لایق این نمیدانم که بخواهم وارد ساحت ادبیات شوم و از این منظر صحبت کنم. بنابراین به عنوان یک فیلمساز که درباره چند چهره، مستندهای پرتره ساختهام، صحبت کرده و سعی میکنم ویژگیهایی از مدلهای مستند پرتره و این فیلم بیان کنم. این نوع از فیلمها اهمیت بالایی داشته و فیلمهای به شدت سختی هستند. به خصوص وقتی شما سراغ کسی بروید که در این دنیا نباشد. ما متاسفانه تاریخ آرشیو و شفاهی ضعیفی داریم و وقتی فیلمسازی به سراغ سوژهای میرود که در دنیا نیست، خیلی کار سترگ و سختی را در پیش دارد.
او افزود: این اتفاق، کاری طاقتفرسا و طولانی برای مستندساز است و اگر علاقه لازم برای آن وجود نداشته باشد، ساخت مستند امکان پذیر نیست. چون نه تنها منطقی در این کار نیست؛ بلکه یک دیوانگی برای فیلمساز بوده و صرفا با عشق او پیش میرود. بنابراین به همین دلیل، از کارگردان این فیلم سپاسگزارم که اثری را در اندازه و با ظرافتی این چنین کار کرده است. به هر ترتیب، این مستند، اثری است که میتواند مقدمه خوبی برای ادامه مسیر فیلمسازان دیگری باشد که میخواهند درباره آقای صادقی و نویسندگان مطرح دیگری فیلم بسازند.
این فیلمساز در ادامه عنوان کرد: در فیلمهای پرتره از چند منظر میتوان وارد دنیای کاراکتر شد. در واقع مستند پرتره میتواند رویکردهای متفاوتی داشته باشد. اما معمولا شکل اولیه یا سادهای که معمولا فیلمساز با آن درگیر میشود، این است که به سراغ آدمهایی که با شخصیت مورد نظر در ارتباط بودند، رفته و با آنها مصاحبه میکنند. در این راه اطلاعاتی کسب شده و حتی راشهایی گرفته میشود. اما در نتیجه این مدل، فیلمی گفتگو محور یا اصطلاحا با کلههای سخنگو خواهیم داشت که در ساحت پژوهش باقی میماند و خیلی وارد فضای فرم و روایت نمیشود.
عبدالهی ادامه داد: اما در دنیای امروز ما شاهد مستندهایی هستیم که از درام بهره گرفته و خیلی به سینمای داستانی هم نزدیک هستند. در واقع اینقدر مرزهای درام و مستند به هم نزدیک شدهاند و مستندها به سمت درام و قصهگویی رفتند که در نتیجه آن ما آثار زیادی میبینیم که از داستان زیادی استفاده کردهاند تا به عمق آن کاراکتر برسند. یکی از شیوههایی که برخی از مستندسازان در ساخت مستندهای پرتره به کار میگیرند، این است که درگیر کاراکتر شده و حس میکنند باید از کودکی تا مرگ کاراکتر را دنبال کنند. ایرادی به این مدل نبوده و میتواند شیوهای برای مستندسازی باشد اما این مدل خیلی به کتاب و بیوگرافی پهلو زده و اجازه رفتن به عمق و استفاده از بازیهای جدید را از آنها میگیرد.
او در ادامه بیان کرد: اما ما چطور میتوانیم فیلمی بسازیم که خودمان به عنوان مخاطب، آن مسیر را شخصا طی کنیم. یعنی پژوهش در مورد سوژه را خودمان شروع کنیم و به پایان برسانیم. آن زمان مستندی ساخته میشود، که ممکن است شما در آن فقط مقطع کوتاهی از زندگی فرد را دنبال کنید، اما وقتی مخاطب آن فیلم را میبیند، هیجانی در او ایجاد میشود که به دیدن آثار آن فیلمساز(سوژه فیلم) یا خواندن کتابهای آن نویسنده(سوژه فیلم) میرود. بنابراین نگاههای متفاوتی در این بین وجود دارد. زمانی ما به سمت مصاحبه و گفتگو میروم تا اطلاعاتی را به دست بیاریم و آنها را با نظمی در تدوین خود بچینیم و داستان یا روایتی را به مخاطب ارائه دهیم.
این مستندساز افزود: به این صورت یک ساختار، درام یا روایتی را با آن صحبتها یا اصطلاحا کلههای سخنگو سامان میدهیم. اما یک زمان شما فرمی را برای فیلم انتخاب کرده و مصاحبهها در دل فیلم شما قرار میگیرد. زمانی مصاحبه کارآمد خواهد بود که از قبل، فیلمساز در آن استراتژی داشته باشد و مصاحبهها تنها در خدمت استراتژی فیلمساز، به عنوان ابزاری استفاده شود. در بخشهایی از این فیلم نیز چنین اتفاقی رخ داده است. مصاحبهها عناصر مهمی از فیلم میشوند اما تمام فیلم نیستند.
عبدالهی در ادامه صحبتهایش با بیان اینکه، این فیلم چند نکته خوب دارد، گفت: شروع قابل قبول و موتیفهای جذاب فیلم که در آن از داستانهای خود آقای صادقی بهره گرفته شده، برای من از مصاحبهها جذابتر بوده است. همچنین تطابق داستانها و لحظات زندگی آقای صادقی در فیلم خیلی خوب درآمده است. همچنین صدای راوی خیلی خوب انتخاب شده است. در مقابل نیز باید بگویم بخشهایی از این فیلم میتوانست با استراتژی بهتر پیش برود اما اینطور نشده است.
حامد قصری(کارگردان این مستند) نیز در صحبتهایی گفت: فکر میکنم حدود یک دهه است که کلمهای تحت عنوان فیلم جستار در سینمای مستند ایران شکل گرفته است. زمانی جشنوارهای برای سینمای مستند نبود و به قول دوستان، همه فیلمهای حیات وحش و به این صورت میدیدند. من هم میتوانستم برای بهرام صادقی یک فیلم جستار کار کنم. یعنی دغدغه و سفر شخصی خودم را آغاز کنم و به انتها برسانم. اینطور آن فیلمی ساخته میشد که شاید جشنواره، مخاطب جوان و منتقد امروزی میخواست. با این همه پا روی دلم گذاشتم. چون تا کنون فیلمی از بهرام صادقی ساخته نشده بود و علاقمند بودم یک روند کاملا کلاسیک که شاید ۵۰، ۶۰ سال پیش کار میشد را انجام دهم. این خواست قلبی من نبود؛ بلکه خواست کلاسیک من بود.
او افزود: اگر میخواستم فیلم شخصی از بهرام صادقی بسازم، چیدمان سکانسبندی خود را اینطور میچیدم: زمانی که ۱۴، ۱۵ سالم بود، کتابفروشی به نام آفتاب در خیابان سعادتآباد وجود داشت. اولین داستانم به تازگی در کیهان بچهها چاپ شده بود. پدرم دوست احمد میرعلایی بود؛ پس من را پیش او برد تا به من کمک کند و داستاننویسی را یاد بگیرم. آقای میرعلایی همه داستانهایی که تا آن زمان نوشته بودم را به سطل آشغال انداخت و گفت اینها داستان نیست. کتاب «ملکوت» بهرام صادقی را به من داد و دنیای من با آن کتاب تغییر کرد. آقای میرعلایی به قتل رسید و من مراد خود را از دست دادم. با این همه بعد از آن باز هم ادبیات را پیگیری کردم.
این مستندساز در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: حکایت من و بهرام صادقی به صورتی شده بود که هر جا میرفتم، او را میدیدم. فکر میکنم یکجایی دیگر او از من خسته شد؛ چون باید این فیلم را تمام میکردم. منتها صبوری کردم و با لذت این کار را به اتمام رساندم و ثبت کردم.
قصری ادامه داد: چند سال پیگیری کردیم تا بتوانیم آرشیو تصویری بهرام صادقی را از جایی که واقعا دیوار آهنی داشت بیرون بکشیم. واقعا فکر میکنم که اگر من الان در دانشگاهی از هلند درباره اصفهان سرچ کنم و بخواهم چند عکس از آنجا پیدا کنم، خیلی راحتتر از آن است که در خود اصفهان بخواهیم یک برگ آرشیو و سند را پیدا کنیم. ما مشکل بایگانی و آرشیو داریم. یعنی بخشی از توان، فکر و اندیشه ما برای دوندگیهای پیدا کردن آرشیو صرف میشود. همین موضوع به ساخت آثار هم لطمه وارد میکند.